عصر رسالت، عصر نزول قرآن و جهاد و تلاش پيامبر(ص) و ياران او براي از ميان بردن ادبيات و فرهنگ جاهلي و استقرار بخشيدن به آيات وحي در ميان مردمي بود كه ميبايست امت اسلامي را در آيندة تاريخ با همة وسعت و گستردگي آن شكل دهند.
از ميان بردن فرهنگ چند صد سالة جاهلي كه با تار و پود مردمان حجاز درآميخته بود، كار آسان و كم هزينهاي نبود و چنين بود كه رسول اسلام(ص) براي ايفاي رسالت خود، سختترين جفاها را از سوي دشمنان و مخالفانش تحمّل كرد، تا آنجا كه فرمود: «ما أوذي نبيٌّ مثل ما اوُذيتُ.» (بحارالانوار، 39/56)
«هيچ پيامبري در راه تحقّق اهداف و برنامههاي خود، بدان اندازه كه من آزار و اذيّت ديدم، آزار نديده است.»
طبيعت سخت سرزمين حجاز و اخلاق و منش سختتر مردمان آن، هرگز اجازه نميداد تا آيات اخلاقي، معرفتي، انسانی و عدالتخواه وحي جايگزين معلّقات سبع و عادات و رسومي شود كه جهالت و خشونت و استكبار و قهر و غارت از بارزترين مشخصات آن بود.
با اين همه، پيامبر خاتم(ص) با عزمي راسخ و متّكي به امداد الهي كار خود را آغاز كرده بود و چنان در اين مسير اهتمام و جدّيت نشان داد كه بارها از سوي خدا اين پيام را دريافت كرد: (طه*مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى)(طه/2-1)
«اي محمّد!، ما قرآن را بر تو نازل نكرديم تا [در راه ابلاغ و تحقّق آن] خود را تا بدين پايه به مشقّت بيندازي.»
(فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلا الْبَلاغ) (شوري/48)
«پس [اي پيامبر] اگر مردمان از پذيرش پيام تو رويگردان شدند، بدان كه ما تو را به نگاهباني آنان نفرستادهايم [تا با هر زحمت و مشقتي كه شده، آنان را به راه راست هدايت كني]، بلكه وظيفه تو، رساندن پيام الهي به آنان است و نه بيشتر از آن.»
با اين همه پيامبري كه آمده بود تا رحمت براي همة جهانيان و براي هميشه تاريخ باشد، به جاي آنكه مخاطبان سخت سر و ستيزهجو و لجوج خود را متّهم كند، خويش را به تلاش مضاعف وا ميداشت و بر حال مخاطبان گريزپايش اندوهگين ميشد؛
(لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلا يَكُونُوا مُؤْمِنِين) (شعراء/3)
«چه بسا خويش را از اندوه در معرض نابودي قرار ميدهي به خاطر اينكه آنان ايمان نميآورند.»
اين تلاش و اهتمام بیامان، از پس سالها تحمّل سختي و شكنجه و آوارگي اهل ايمان و دفاع در برابر يورشهاي سنگين كفار و مشركان، سرانجام به نتيجه رسيد، فرهنگ شرك و كفر برچيده شد و قلبهاي سخت، به نرمي گراييد و مشتهاي گره شده به عناد و خشونت، به علامت تسليم بالا رفت و گروهها فوج فوج اسلام آوردند، به قرآن اداي احترام كردند و سورة نصر نازل شد؛
(بسم الله الرحمن الرحيم* إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ ...)
فتح نخستين رخ داد و نمادهاي شرك و جاهليّت از سيماي كعبه و ساحت مسجدالحرام و پهنة حجاز برچيده شد و قرآن در جايگاه مقبوليت عام قرار گرفت.
اكنون قرآن، چون خطيبي دانشمند و فرهيخته كه از پس تبعيدها و بيمهريها، مورد اقبال و تكريم عموم قرار گرفته باشد، در بالاترين پله مقبوليّت قرار گرفته بود، امّا هنوز لب به بیان اسرار نگشوده بود. هنوز بسياري از مخاطبانش ظرفيّت لازم براي فهم و درك معارف آن را نداشتند! هنوز همه زمينهها و نيازهاي متنوع رخ ننموده بود تا آن حكيم فرزانه با سرانگشت حكمت خويش مشكلگشایي كند!
قرآن هنوز «صامت» بود! و مهر سكوت بر لب داشت تا مگر تشنهاي، گواراي معرفت بجويد، فهيمي براي فهميدن بپرسد و عرصهای براي ظهور و تجلّي پيدا شود!
جامعة اسلامي شكل گرفته بود و انديشهها بهار باليدن و شكوفايي را تجربه ميكرد و پرسشها يكي پس از ديگري جوانه ميزد؛
(يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَج) (بقره/189)
«دربارة «هلالهای ماه» از تو سؤال میکنند؛ بگو آنها، بیان اوقات (و تقویم طبیعی) برای (نظام زندگیِ) مردم و (تعیین وقتِ) حج است.»
(يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْن وَ...) (بقره/215)
«از تو سؤال میکنند چه چیز انفاق کنند؟ بگو هر خیر و نیکی (و سرمایه سودمند مادی و معنوی) که انفاق میکنید، باید برای پدر و مادر و ...»
(يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِير) (بقره/217)
«از تو دربارة جنگ کردن در ماه حرام سؤال میکنند؛ بگو جنگ در آن، (گناهی) بزرگ است.»
(يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِير) (بقره/219)
«دربارة شراب و قمار از تو سؤال میکنند، بگو در آنها گناه و زیان بزرگی است»
(وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْو) (بقره/219)
«و از تو میپرسند چه چیز انفاق کنند؟ بگو از مازاد نیازمندی خود.»
(وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَيْر) (بقره/220)
«و از تو دربارة یتیمان سؤال میکنند، بگو اصلاح کار آنها بهتر است.»
(وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى) (بقره/222)
«و از تو دربارة خون حیض سؤال میکنند، بگو چیز زایانبار و آلودهای است.»
(يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَات) (مائده/4)
«از تو سؤال میکنند چه چیزهایی حلال شده است؟ بگو آنچه پاکیزه است، برای شما حلال گردیده.»
(يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأنْفَالِ قُلِ الأنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُول) (انفال/1)
«از تو دربارة انفال [= غنایم، و هر گونه مال غیر مشخص] سؤال میکنند؛ بگو انفال مخصوص خدا و پیامبر است.»
(وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي) (اسراء/85)
«و از تو دربارة روح سؤال میکنند، بگو روح از فرمان پروردگار من است.»
بدين گونه فضاي جامعة جاهلي گذشته به فضاي علمي و پرسشگر ديني نوين تبديل گرديد و آيات كوتاه و موزون و هشداردهنده و اعتقادي سالهاي نخست به آيات طولاني، تفصيلي، تبييني، اجتماعي، اخلاقي، اقتصادي و حقوقي يك نظام كامل و بالغ اجتماعي گرايش يافت. تا سرانجام اين آيه نازل شد:
(الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي ...) (مائده/3)
«امروز دينتان را برايتان كامل ساختم و نعمتم را بر شما تمام گردانيدم.»
پس از این بود که رسول خدا ـ به ارادة الهيـ عزم رحيل كرد، در حالي كه هنوز هزاران هزار پرسش در راه بود و امّت اسلامی به معلمی نیاز داشت تا قرآن صامت را به سخن آورد و پاسخِ پرسشهای روز افزون را از محضر كلام الهي دريافت كند.
برخي از مردمان عادي كه نه علمي برتر داشتند و نه هوشي فراتر از ديگران، پایان یافتن نزول وحی و رحمت رسول خدا(ص) را به معنای بینیازی امّت اسلامی از هر چیز جز قرآن تصور کردند و چنين پنداشتند كه «قرآن» حتّي بدون روايات نبوي، كافي است و خود ميتوانند بيرهنمودهاي پيامبر(ص) و تفسير او از قرآن، به حلّ مشكلات و پاسخگويي به نيازهاي نوآمد جامعه رو به گسترش اسلامي بپردازند! از اين رو ندا دادند كه «حسبنا كتاب الله»!
اینان در جايگاهي كه مخصوص رسول خدا(ص) بود استقرار یافتند و به محو روايات نبوي از صفحات و ممنوعيت كتابت كلمات نبي(ص) حكم كردند!
ديري نپایيد كه پرسشها يكي پس از ديگري رخ نمود و چون با ظرف اطلاعات محدود خود به سراغ قرآن رفتند، اين كتاب عظيم را در برابر پرسشهاي خويش «صامت» يافتند و دانستند كه راه را وارونه رفتهاند!
امّا دريغ كه از روزگار «منع تدوين حديث» تا عصر رويآوري حافظان و راويان به تدوين سنّت و تفسير نبوي، روزگاري بس دراز سپري گرديد و در اين مجال، فرصتهاي بسياري از دست رفت و آنچه از روايات برجاي ماند، همراه بود با سهوها و نسيانها و گاه دسّ و تحريفها و تعارضها!
مدّعيان و حاميان «حسبنا كتاب الله» در حقيقت با نهي از تدوين حديث نبوي، ميان قرآن و پيامبر تفكيك قائل شدند و به تعبير ديگر ميان قرآن صامت و قرآن ناطق جدايي افكندند، در حالي كه اين تفكيك مورد تأييد قرآن نبود، بلكه قرآن برخلاف آن تصريح داشت؛
(وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِم) (نحل/44)
«و فرو فرستاديم قرآن را بر تو تا آنچه به سوي مردمان نازل شده، براي آنان تبيين كني.»
در اين آيه، بيان پيامبر قرين قرآن معرفي شده است و حكايت از آن دارد كه مردم به عنوان مخاطبان وحی، همچنان که نیازمند آیات قرآنند، به تفسیر و تبیین آیات از سوی رسول خدا(ص) نیز احتیاج دارند.
از آنجا كه طرّاحان اين ايده به لحاظ علم ديني و تفسير و فهم قرآن در شمار مسلمانان معمولي به حساب ميآمدند، به اين آيه توجّه نداشتند كه:
(هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَات) (آل عمران/7)
«اوست كه قرآن را بر تو نازل كرد، بخشي از قرآن آيات محكماتند كه «ام الكتاب» ميباشند و بخشي ديگر آيات متشابهند.»
آنان كه احاطة كاملي بر آيات قرآن نداشتند، چه بسا در صورت مواجهه با اين آيه و قرائت آن، حساسيت و اهميت پيام آيه را درك نميكردند و تنها زماني به راز نهفته در اين آيه پي بردند كه در ميان مسلمانان بر سر فهم برخي آيات و تفسير و تأويل آن، اختلاف پديد آمد؛ اختلافهايي كه منشأ مشاجرات عميق و گروهبنديهاي اجتماعي و صفآرایيهاي كلامي و سياسي شد!
از آن پس دانستند كه بيان قرآن ناطق بايد در كنار قرآن صامت تدوين شود و چنين بود كه كتابهاي مفصّل حديثي تحت عنوان صحاح و سنن تدوين يافت و تفسير قرآن در شمار يكي از مهمترين وظايف عالمان ديني شناخته شد.
امّا چنانكه گفته آمد، اين كار چنان با تأخير صورت گرفت كه سهو و نسيان و دسّ و تحريف، چهرة صحاح و سنن را در هالهاي از ابهام فرو برد و اكنون كه قرنها ميگذرد، هنوز برخي عالمانِ عامّه، بر اساس ايدههاي فكري يا سياسي و يا اعتقادي خود، در صدد حذف برخي روايات از صحاح يا ردّ و نقد برخي ديگر برآمدهاند.
به عقيدة همة مسلمانان ـ بی هيچ استثنا ـ نزول «قرآن صامت» با رحلت رسول خدا پايان يافت، چنانكه به عقيدة اهل سنّت بيان قرآن ناطق ـ تفسير و تبيين مطمئن آيات قرآن به وسيله كسي كه علمش ريشه در تعليم الهي داردـ نيز با رحلت رسول خدا پايان يافت، در حالي كه شيعة اماميه از همان آغاز معتقد بود كه جدايي ميان قرآن صامت و قرآن ناطق، كاري است ناروا و نيز معتقد بود كه مقام معلّمي و مفسّري پيامبر، پس از رحلت آن بزرگوار به علي بن ابيطالب و اهل بيت پيامبر: منتقل شده است و از طريق بيان و تفسير عترت پيامبر(ص)، روشنگریِ قرآن ناطق استمرار يافته است.
شيعه معتقد است كه عمر كوتاه رسالت پيامبر(ص) و سطح آگاهي و ظرفيت فرهنگي و اجتماعي مردمان عربستان در عصر نزول، اين اجازه را به پيامبر نميداد تا همه مفاهیم نهفته در آيات قرآن را براي مخاطبان آن عصر تفسير كند و آيات را بر مصاديق مختلف آن در جاري زمان منطبق سازد. از اين رو لازم بود تا پيامبر(ص) پس از خود معلّماني مطمئن و معتبر را معرّفي كند تا مردم را در فهم آيات و تأويل آنها ياري دهند و اين روش ميبايست تا بدانجا ادامه يابد كه شاگردان مكتب دين به ذخاير بيشتري از تفسير آیات دست يابند و راه و روش ارجاع متشابهات به محكمات را آموزش ببینند.
البتّه اين اعتقاد شيعه، صرفاً متكي به دلايل تاريخي، اجتماعي و عقلي نبود، بلكه هم پشتوانه روايي داشت و هم تأييد قرآني.
صريحترين پشتوانة روايي اين باور، روايتي است كه در منابع اهل سنّت نيز به شكلي مطرح شده است و آن حديث ثقلين ميباشد كه بر تفكيكناپذيري قرآن از عترت تأكيد دارد؛
قال رسول الله: «انّي تاركٌ فيكم الثقلين، كتاب الله و عترتي اهل بيتي، و انّهما لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض.»1
از جمله آياتي كه به مرجعيت نخبگان علمي در تفسير و فهم و تأويل قرآن پرداخته، همان آيهاي است كه در آغاز آن، خبر از وجود متشابهات در قرآن داده است و در ادامة آن آمده است:
(فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ ...) (آل عمران/7)
«امّا آنها كه در دلشان ميل به باطل است، به سبب فتنهجويي و ميل به تأويل از متشابهات پيروي ميكنند. در حالي كه تأويل آن را جز خدا و راسخان در علم و به ژرفا رسيدگان در دانش نميدانند.»
البتّه در تفسير اين آيه نيز آراي مختلفي وجود دارد كه آنچه آورديم، بر اساس روايات اهل بيت ميباشد و خود نيز گواهي است بر ضرورت رجوع به عترت براي فهم قرآن.
هرچند با چشمپوشي از روايات ياد شده، قرائني در آيه وجود دارد كه ديدگاه روايي را گواهي ميدهد و شواهد عيني و تاريخي نيز مينماياند، عالماني كه فاقد صفت عصمت بودهاند و واجد علم ربّاني نبودهاند، به رغم ادّعاي رسوخ در علم، در فهم برخي آيات اعتقادي قرآن دچار كجفهمي شده و براي خدا اعضايي چون بشر قائل شدهاند و سر از تشبيه و تجسيم درآوردهاند، چنانكه در فهم آيات الاحكام يا ديدگاههاي سياسي قرآن، گرفتار ناهنجاريهاي عظيم شدهاند كه در جاي خود مورد بررسي و نقد قرار گرفته است.
بنابراين يكي از مهمترين چالشهاي عقيدتي و اجتماعي و سياسي كه ميان شيعه اماميّه و اهل سنّت از صدر اسلام پديد آمد و تاكنون ادامه دارد، مسئله استمرار تفسير قرآن به وسيله عترت پيامبر(ص) و اولويت انكارناپذير آنان در رهبري فكري و اعتقادي امّت اسلامي، پس از رحلت رسول خداست.
تأكيد اين نوشته بر «رهبري فكري و اعتقادي و تفسيري عترت» به معناي ناديده گرفتن «رهبري سياسي و اجتماعي» آنان نيست، بلكه بدين معناست كه زيربنا و بنياد تفكّر شيعي بر اولويت علمي، معرفتي و رهبري فكري و عقيدتي اهل بيت پيامبر(ص) پس از رحلت رسول خداست و مسئله رهبري سياسي عترت و خلافت آنان از رسول خدا در امر حكومت، يكي از لوازم انكارناپذير آن است.
سوگمندانه! اين موضوع در مباحث كلامي معمولاً مورد غفلت قرار گرفته و به صورتي معكوس بيان گرديده و بيشتر ردّ و ايرادها در زمينه تعيين خليفه و جانشين پيامبر(ص)، متوجّه خلافت سياسي شده است و كمتر نسبت به بنياد و فلسفة اين خلافت پرداختهاند كه عبارت است از اولويت علمي، معرفتي و معنوي اهل بيت بر ساير عالمان و مفسران و فقيهان زمانشان، تا چه رسد بر كساني كه نه داعيه عالمي و مفسّري داشتند و نه آثار برجاي مانده از آنان به شكلي بوده و هست كه ديگران بتوانند آنان را به اين اوصاف متّصف سازند!
در برخي از روايات، عصر نبوي، «عصر تنزيل» ناميده شده و روزگار پس از رحلت آن حضرت «عصر تأويل» نام گرفته است؛
قال رسول الله(ص) لعليّ(ع): «... تقاتل علي التأويل كما قاتلتُ علي التنزيل.» (بحارالانوار، 36/331)
«اي علي! [پس از من كساني] به خاطر تأويل قرآن با تو خواهند جنگيد و تو نيز به جنگ با آنان، ناگزیر خواهي شد، چنانكه من به خاطر تنزيل قرآن مورد عداوت و جنگ قرار گرفتم.»
عرب با لجاجت تمام، نزول قرآن از سوي خدا را انكار ميكرد و پيامبر با مجاهدتهاي فراوان، سرانجام مشركان و كافران را به تسليم واداشت. پس از پيامبر(ص)، بسياري از آنان كه اصل نزول قرآن را سرانجام پذيرفته بودند، در بيان معنا و تفسير و تأويل آيات قرآن با علي جنگيدند و اين بدان خاطر بود كه تفسير و تأويل علي(ع) از آيات قرآن با مشرب و مرام بسياري از آنان كه با او به عنوان ناكثين و مارقين و قاسطين جنگيدند، تفاوت داشت و در اين ميان گروه اندكي بودند كه تفسير علي(ع) را بر ساير تفسيرها ترجيح ميدادند و جايگاه مفسّري را از آن او ميدانستند و بس اينان همان كساني بودند كه شيعه ناميده شدند و چون به شيوة جريان غالب جامعه و حكومتهاي اموي و عباسي، آيات قرآن را تفسير نميكردند و به تفسيرهاي بيگانه از مكتب اهل بيت گردن نمينهادند، «رافضي» نام گرفتند!
شيعه معتقد بودند كه پس از پيامبر(ص)، جايگاه فهم و تفسير و تأويل قرآن و نيز بيان و اجراي احكام شريعت، از آن علي(ع) و فرزندان اوست كه اهل بيت پيامبر(ص) ميباشند.
شيعه معتقد بود كه «قرآن ناطق» پس از پيامبر(ص) در وجود علي(ع) و فرزندانش استمرار يافته و آنان مصداق بارز و يقيني راسخان در علمند.
اين عقيده نیز براي شيعه چندان كم هزينه نبود، چرا كه از همان آغاز جنگهاي بزرگ عليه حاميان اين انديشه برپا شد و تبعيدها و تهديدها و شكنجهها عليه آنان اعمال گرديد.
تاريخ شيعه، از بدخواهيها، ستمگريها و قتل و غارتهاي حكّام اموي و عباسي و مردمان اغفال شده و عالمان درباري و متعصّب، خاطرات تلخي را در حافظه و آثار دردناكي را بر پيكر خويش دارد كه شهادت شمسالدين محمد بن مكّي، شهيد اوّل و نيز شهادت زينالدين بن علي العاملي، شهيد ثاني از آن جمله است. شهادت مظلومانه این دو فقیه امامی، هزينههاي سنگيني است كه تاريخ فقاهت و كلام شيعي در راه پاسداري از پيوستگي قرآن و عترت پرداخته است.
چنانكه ياد شد، زيربناييترين سنگ بناي انديشة شيعي به مسئله چگونگي فهم قرآن و ضرورت بهرهگيري از عترت پيامبر در طريق تفسير آيات وحي و تبيين و تفصيل سنّت نبوي ارتباط مييابد و ساير ساختارهاي فرهنگي، اعتقادي و سياسي و اجتماعي آن، بر اين زيربنا استوار شده است. هرچند در مباحث كلامي و سياسي، كمتر به اين زيربنا توجّه شده و بيشتر به لوازم و توابع آن عطف نظر گرديده است.
پيوستگي قرآن و عترت كه جان حديث ثقلين ميباشد، پيام مختصر و كوتاهي است كه اسرار و لوازم پيامدهاي بسياري را در خود نهفته دارد.
كسي كه قرآن را از مكتب اهل بيت و با معيارهاي معرفتي و آموزههاي ديني آنان و تقرير ايشان از سنّت نبوي فرا گيرد و ملتزم شود، اين التزام و تعهّد بر بسياري از زواياي اعتقادي، اخلاقي، اجتماعي، سياسي و رفتاري او چنان تأثير ميگذارد كه ناگزير ميشود قرائتهاي ديني، اعتقادي، اخلاقي و سياسي كساني را كه در فهم قرآن به رأي خود تكيه كردهاند و يا به قياس، استحسان و روايات نامطمئن و مورد انكار اهل بيت اعتماد نمودهاند، مورد انكار و اعراض قرار دهند.
وي كه در سالهاي پس از 720 قمری در روستاي جزّين از روستاهاي منطقه جبل عامل لبنان تولّد يافته بود، در سال 751 ق وارد حوزة پررونق حلّه شد و از محضر استادان نامدار آن حوزه بهره جست و با تلاش و پشتكار خود توانست در حدود سن 34 سالگي به مرتبة اجتهاد دست يابد و از محضر استادان عصر خود، دهها اجازة حديث و نقل منابع روايي، فقهي، ادبی، تفسیری و کلامی و نیز اجازه تدریس آنها را دريافت كند.
او را بنيانگذار حوزة علمي جبل عامل دانستهاند، حوزهاي كه بعدها ادامه يافت و به نوبه خود سهم بزرگي را در انديشه شيعي و بالندگي فقه اماميه ايفا كرد.
شهيد اوّل در طول عمر پربركت خويش، دهها اثر علمي از خود برجاي نهاد كه بيشتر آنها داراي صبغة فقهي است و در ميان آن آثار، مباحث كلامي و اخلاقي نيز به چشم ميآيد.
شهيد اوّل در زمينه مباحث قرآني، جزوه يا كتاب مستقلي تدوين نكرده است، امّا در مطاوي كتابهاي فقهي و كلامي خويش به آيات قرآن نظر داشته و از نگاه تفسير اماميه به تجزيه و تحليل آنها پرداخته است و مجال اين پژوهش باقي است كه آثار اين شهيد گرانقدر با محوريّت آيات قرآن مورد بررسي قرار گيرد و ابعاد نظرگاههاي تفسيري او شناسايي شود، كه البتّه گامهايي در اين جهت برداشته شده است كه بخشي از آن را در اين شماره از پژوهشهاي قرآني شاهد خواهيد بود.
وي پس از عمري مجاهدت علمي و عملي در سال 785 قمری در دمشق از سوي حاكمان آن روزگار دستگير و زنداني شد و پس از تحمّل يك سال زندان، در سال 786 به فتواي عالمان درباري كه به مذهب اهل سنّت بودند، سر از پيكرش جدا گرديد و سپس بدنش با آتش كينه و جهل گروهي از مغرضان و تعصّبورزان عليه شيعه، سوزانده شد.
اينكه به راستي چه عاملي زمينههاي شهادت اين فقيه امامي را در آن روزگار فراهم آورده بود، در اسناد تاريخي دليل روشن و قاطعي براي آن ارائه نشده است، جز اينكه به اتفاق همة منابع شيعي و سنّي، قتل او به فتواي مفتياني صورت گرفت كه نميتوانستند محبوبيت وي را در ميان مردم و تلاشهاي او را در گسترش انديشه فقهي و كلامي شيعه در سرزمين جبل عامل تحمّل كنند.
وی در سال 911 هجری در روستاي «جَبَعْ» از آباديهاي جبل عامل لبنان تولّد يافت و پس از سپري كردن آموزشهاي مقدّماتي، براي بهرهگيري از استادان عصر خود به حوزههاي مختلف جبل عامل وارد شد و از هر عالم و فقيه و محدّث، خوشههاي علمي چيد و در هجرتهاي علمي خود به دمشق، عراق، مصر، بيتالمقدس و قسطنطنيه، به كسب دانش و دريافت اجازههاي علمي در زمينه مباحث فقهي، تفسيري، اصولي، حديثي، معاني، نحو، هندسه و ... اهتمام فراوان از خود نشان داد و در شمار عالمان و فقيهان نامدار قرار گرفت.
او آثار بسيار متنوّعي را در علوم عقلي و نقلي از فقه، اصول، حديث، درايه، تفسير، رجال و ... از خود بر جاي نهاد و چنانكه مرحوم شيخ حر عاملي دربارة وي نوشته است در كتابخانة او دو هزار جلد كتاب يافتند، دويست جلد آن به خط او بود كه قسمتي از تأليفات خود وي و قسمتي از آثار ديگران بود. (رك: امل الآمل 1/86-90)
شهيد ثاني كه از استوانههاي فقه اماميه و از مشعلداران انديشه شيعي و پيوستگي قرآن و عترت به شمار ميآيد، سرانجام در سنّ 54 سالگي به سال 965 قمری طي بدخواهي و توطئه معاندان تشيع به شهادت رسيد.
مؤلّف «احسن التواريخ» كه معاصر شهيد ثاني بوده، ضمن وقايع سال 965 نوشته است:
«در اين سال جناب فضائل المآب، حاوي المنقول و المعقول، جامع الفروع و الاصول، شيخ زينالدين جبل عاملي شهيد گشت، سبب شهادتش اين بود كه جمعي از اهل سنّت به رستم پاشا، وزير اعظم خواندگار گفتند كه شيخ زينالدين دعوي اجتهاد كرده و بسياري از علماي شيعه نزد او آمده، مطالعه كتب اماميه ميكنند، غرضشان رفض است، چون نيك درنگري كفر محض است. رستم پاشا كسي به طلب آن فرستاد و در آن اوان، افضل فقيهان دوران در مكه بود. او را گرفته به اسلامبول آوردند. بي آنكه به عرض سلطان سليمان رسانند، وي را در كنار دريا شهيد گردانيدند.» (حسن بيك روملو، احسن التواريخ، /520)
چنانكه ياد شد، در آن روزگار خلأ منابع فقهي در ميان اماميّه بيشتر احساس ميشد، از اينرو عالمان امامی، بیشتر وقت خويش را صرف آيات الاحكام و استنباط فروع فقهي ميكردند.
از اين رو براي آگاهي از معيارهاي تفسيري و مباني فهم قرآني آنان، بايد در لابهلاي كتب مختلف فقهي و اصولي و كلامي آنان به جستجو پرداخت و هر نكته را از جايي و به تناسبي استخراج كرد.
اميد است كه فصلنامه پژوهشهاي قرآني گامي هرچند كوتاه در اين زمينه برداشته و راه را براي پژوهشيان در اين زمينه گشوده و يا به شكلي هموارتر كرده باشد.
درود و سلام الهي بر آنان كه با خون ارجمند خويش، بذرهاي انديشة حق را در سرزمين دلهاي شيفتة حقيقت و معرفت بارور ساختند.
بدان اميد كه نمازگزاران قبله اسلام، با نگاهي به تاريخ گذشتة بحثهاي كلامي و اعتقادي خود، از اينكه برخي افراطيان، عقيده و استدلال و انديشه را با عصبيّت و لجاجت و خشونت پاسخ گفتهاند و فقيهان پارسا و موحّد را به جرم رفض و ناهمسازي با عقيدة خود از ميان برداشتهاند، احساس خسارت كنند و گذشته را چراغ راه آينده قرار دهند و اكنون كه عصر ارتباطات و انديشهورزي و دانشگستري است، نه با خشونتِ جريانهاي متحجّر و كمدانش تكفيري، كه با لطافت خوي محمدي و لينت پيام وحياني و بشارت دين الهي به گفتگو، تفاهم و نيكانديشي و اصلاحگري روی آورند كه راه اعتلاي كلمه الله و عزّتبخشي به اسلام و جذب دلها به سوي معارف بلند وحي قرآني اين است، و نه جز اين!
1. الترمذی، ج 13،ص200؛ مسند احمد، ج3،ص14 و 366؛ دارمی در کتاب فضائل القرآن، ج2،ص431؛ جلال الدین سیوطی، جامعى الصغیر، شرح علّامه مناوی، ج3ص15؛ مستدرک حاکم، ج3، ص109.